ما ادما چه مرگمونه؟!
زندگی لیوان ابی است به اندازه نوشیدن و ترانه ای واسه خندیدن به اندازه ای که بتونی نگاهی رو بخندانی.
ما ادما لیوان رو رها می کنیم و می ریم دنبال چشمه جادویی تا همیشه داشته باشیم واسه نوشیدن و خنده رو از هم دریغ می کنیم چون فکر می کنیم اینجوری تموم میشیم.هی می پریم به این ور و اون ور .همه جا رو سرک می کشیم.جایی نیست که نرفته باشیم و پاهامونو نیازرده باشیم.دستامانو سایه چشمانمون می کنیم و خیره می شیم به دوردست ها تا بلکه بیابیم اون چیزی رو که خواهانش هستیم.شب ها نمی تونیم خوب بخوابیم.خواب شیرین رو دوست نداریم و بر خودمون حرامش می کنیم و چرخ دنده های ذهنمون رو باز هم درگیر ارزوهامون می کنیم.خوب نمی خوریم .خوب نمی نوشیم و از شادیهای دم دست عین اب خوردن می گذریم تا برسیم به شادی که همیشگی است و تمومی نداره.
ما ادما خیلی پر جنب و جوشیم . واسه یه چیزی داریم می جنگیم که انگاری واسمون خیلی مهمه.اما تو این گیر و دار یادمون میره که هوای همو داشته باشیم.کارمون میشه حرص زدن و بیشتر حرص زدن.گاهی وقتها دروغ گفتن واسمون میشه راحت تر از اب خوردن .اگه یه روزی دروغ نگیم انگاری راست نگفتیم.کلاه همو بر می داریم و وجدان معصوم و بیچاره رو مجبور می کنیم با نخ و ریسمون زیبای شرم و ازرمش این کردار ناجور رو ببافه به رسم مصلحت اندیشی و از سر ناچاری.
ادامه مطلب